به گزارش غیرمنتظره، کارشناس مسائل بین الملل در گفتگویی به خبرآنلاین گفت: آنچه ایالات متحده در پی آن است، تحقیر و تحمیل صبر به تهران و ایجاد فضای مناسب برای اعمال فشارهای بیرونی بر نظام جمهوریاسلامی ایران است.
مهسا مژدهی: در مردادماه چهار زندانی دو تابعیتی از زندان آزاد شده و به یک هتل منتقل شدند تا در قبال این آزادی تهران بتواند پولهای بلوکه شده خود در کرهجنوبی را دریافت کند. البته این پول در حساب دیگری واقع در کشور قطر میماند تا ایران بتواند از آن تنها در مواردی مانند خرید دارو و کالاهای اساسی استفاده کند. البته بخش دیگری از این پولها هنوز در دست کشورهای خریدار نفت کشورمان قرار دارد. با همه اینها برخی از رسانههای آمریکایی پرده از نوعی توافق شفاهی بین تهران و واشینگتن با هدف افزایش فروش نفت ایران برداشتهاند. برخی از ناظران معتقدند با نرم شدن دو طرف در قبال یکدیگر، میتوان در انتظار توافقی جدیتر نشست. اما دیگران معتقدند که چنین توافقی نمیتواند صورت بگیرد. چرا که نه در تهران و نه در واشینگتن، امکان تبدیل این امتیازات شفاهی به توافقی مدون مانند آنچه در سال ۲۰۱۵ رخ داده، در شرایط فعلی امکانپذیر نیست. بایدن باید به افکارعمومی پاسخ دهد و دولت رئیسی هم با توجه به رویکردی که به مساله گفتگو با غرب دارد، نمیخواهد خود را در خطر ملامتهای بیشمار قرار دهد.
اما ایا ایران به سمتی میرود که بتواند یک توافق را با ایالات متحده سازماندهی کند؟ در خبرآنلاین با مهدی مطهرنیا کارشناس مسائل بینالملل و استاد دانشگاه برای پاسخ به این سوالات گفتگو کردیم.
ماه گذشته ما شاهد آزادی برخی از زندانیان دو تابعیتی از ایران بودیم. اتفاقی که بهنظر میآید در ادامه گفتگوهای غیرمستقیم ایران و آمریکا در برخی کشورهای عربی رخ داد. آزادی این زندانیان به آزادی بخشی از اموال بلوکه شده ایران در کره جنوبی انجامید. در حقیقت شش میلیارد تومان از اموال ایران به حسابی منتقل شده که برای استفاده در امور درمانی و بهداشتی کاربرد داردو آیا چنین اتفاقاتی میتواند سمت و سوی روابط بین ایران و آمریکا را عوض کند؟
آنچه که در ارتباط با ایران و آمریکا مطرح است استخوانی در گلو مانده است که نه ایران میتواند آن را خارج کند و نه ایالات متحده آمریکا. اوج حل مسائل مربوط به دو طرف در ۲۰۱۵ و طرح پرونده هستهای ایران در قالب برجام و با دکترین اوباما شکل گرفت. او بر آن بود که با حل و فصل پرونده هستهای ایران و در دامنه آن گسترش پرونده هستهای با دیگر پروندههای مرتبط با ایران، کشور ما را به یک بازیگر عادی در نظام بینالملل تبدیل کند. اگر چه ایران میتوانست مانند چین با قبول قوانین بینالمللی ضد ایالات متحده هم رفتار و کنشهایی را از خود به نمایش بگذارد اما به یک بازیگر عادی تبدیل شود. ایران این مطلب را نپذیرفت و ماجرایی که به برجام روا رفت ناشی از همین اقدام و پاره کردن برجام و تبدیل آن به یک لایه مستحکم در چارچوب تحقیر تهران تبدیل شد. امروز ایران نه تنها نمیتواند برجام را آتش بزند بلکه در نظام بینالملل آشکارا از مواضع ناشی از گفتمان انقلابی خود عدول میکند. نمونههای معنا داری در این زمینه وجود دارد. آنچه در مورد آلسعود در زمان گذشته گفته میشد عوض شده و امروز ارتباط با آنها افتخار گفتمان انقلابی حاکم در ایران است. یا آنچه در باب امارات متحده عربی گفته میشود اما اکنون ارتباط با این کشور که سفیر رسمی در تلاویو دارد را نظارهگر هستیم. میتوان این معنا را مطرح کرد که اکنون سقف خواستههای ایران از برداشتن همه تحریمها نسبت به برجامی که آن را عدهای از دلواپسان ترکمانچای میدانستند، به آزاد کردن پولهای بلوکه شده ایران در کشورهایی مانند کره جنوبی و عراق رسیده است.
آنچه ایالات متحده در پی آن است، تحقیر و تحمیل صبر به تهران و ایجاد فضای مناسب برای اعمال فشارهای بیرونی بر نظام جمهوریاسلامی ایران است و مانع اساسی در این زمینه با توجه به سطح فشار افکارعمومی در ایالات متحده شهروندان دو تابعیتی است که آزادسازی آنهاست. آزادسازی این افراد موانع را برمیدارد اسراییل میتواند زمینههای فشارهای بیرونی را افزایش دهد.
اکتبر امسال محدودیتهای موشکی قطعنامه ۲۲۳۱ ذیل برجام پایان پیدا میکند. در چنین شرایطی سیاست ایالات متحده و دولت بایدن در قبال تهران چگونه خواهد بود و آنها چه تصمیمی برای پس از اکتبر و شرایطی که در پیش خواهد بود دارند؟
من بارها گفتهام که مساله ایران و امریکا «اتمیزه» شده است و لایه مرکزی اتمی شدن، بحران واژههاست. لایه میانی آن بحران گفتمانی است و لایه بیرونی و ظاهری آن بحران سیاسی است. آنچه اکنون دیده میشود، گذراست و نمیتواند اثر و پیامدهای پایا و پویایی را برای تهران داشته باشد.
ایالات متحده امریکا که از برجام خارج شده، اکنون هیمنه و مرکزیت خود را در مذاکرات وین با توجه به شکل مذاکرات به نمایش گذاشته است. اینگونه که هم قدرتهای بزرگ با ایران در یک هتل با ایران مذاکره میکنند و همه آنها در هتل دیگری با نماینده آمریکا به مذاکره مینشینند و در نهایت آنچه امریکاییها میگویند عملی میشود. آنچه تبادل زندانیان نامیده میشود اگر چه میتواند پیروزی مقطعی محسوب شود اما مخاطرات شدیدی را میتواند به عنوان خروجی برای ایران داشته باشد.
در داخل ایران در ابتدا به نظر میرسید دیپلماتهای دولت سیزدهم در مورد برجام و بازگشت به آن مواضع تند و تیزی داشتند. اما با گذشت زمان موافقت آنها با آزاد شدن زندانیان دو تابعیتی و نشستن پای میزهای مذاکره نشان داد که آنها هم وقتی قرار است به چانهزنی بپردازند، چارهای ندارند جز اینکه رفتار متفاوتی از خود نشان دهند. آیا میتوان گفت در شرایط فعلی در داخل ایران تابوی مذاکره با ایالات متحده شکسته شده است؟
اینکه هر دو کشور ایران و ایالات متحده با هدف گفتگوهای دیپلماتیک در یک شهر باشند و اتفاقی نیفتد نشان میدهد هنوز هم موانع بسیاری بین دو کشور وجود دارد. اینکه در زیر یک سقف دو کشور معاند با یکدیگر بهعنوان دیپلماتهای مذاکره کننده حضور داشته باشند اما بهطور مستقیم با هم مذاکره نکنند، اینکه در حالی که واضح و روشن است که درخواستهای دو طرف نسبت به هم روشن است، به نتیجهای نرسند نشاندهنده آن است که در این سقف به هر تقدیر موانع سختی وجود دارد که اگر هر کدام از طرفین این موانع را برداشته و عقبنشینی کنند سقف بر سر آنها خراب میشود. آنها نمیتوانند بر زیر یک سقف موانع را بردارند. دولت بایدن اگر اکنون بخواهد در قبال ایران عقب بنشیند نمیتواند به قولهایی که داده عمل کند. چرا که جمهوری خواهان و دموکراتهای کنگره در هر چیزی با هم تعارض داشته باشند، در ارتباط با ایران وحدت عمل دارند و هر دولتی که بخواهد با تهران و نظام حاکم بر ایران کنار بیاید، موجبات تزلزل و کنار رفت او به سرعت ایجاد میشود. بسیاری معتقدند اگر دولتهای حاکم بر واشینگتن بتوانند مشکلات بین ایران و آمریکا را حل کنند برگ برندهای در انتخابات دارند. بله درست است. اما باید این برگ برنده بهگونهای باشد که آنها چیرگی خود را کاملا بر تهران برای نمایندگان کنگره آمریکا و افکار عمومی به نمایش بگذارند. کوچکترین نقطه ضعف در برابر تهران از سوی دولتی که ادعای ابرقدرتی دارد موجب تزلزل و بیرون رفتن او از مرکزیت قدرت در واشینگتن میشود. این در حالیست که در تهران هم وضعیت به همین گونه است. دولتهایی که در ایران حاکم هستند، از ابتدای انقلاب تاکنون با کوچکترین عقبنشینی در برابر ایالات متحده امریکا در چارچوب انقلاب اسلامی که مهمترین ارزشش مبارزه با استکبار جهانی معرفی شده، باید تبعات و پیامدهای آن را بپذیرند.
این دیدگاه در ایران کنونی وجود دارد که با یکدست شدن حکومت و روی کار آمدن دولت رییسی به عنوان نزدیکترین شخص به ساختار قدرت و حتی بالاتر از محمود احمدینژاد اکنون اگر این امر صورت بپذیرد، در درون بدنه اصلی دولت تعارضی ایجاد نمیشود. این در حالیست که این فرضیه باید به یک آزمایش جدی گذاشته شود. قرائن نشان میدهد نزدیکی دولت رییسی چالهای خواهد بود که دولت رئیسی را در خود فرو خواهد برد. چرا که اصطکاکها و چالشهای آنها هر شخصیتی را که این گام را بردارد، باعث میشود تا هجوم دیگر افراد در این گفتمان را در بزنگاههای تاریخی شاهد باشد. لذا اگر چه در کوتاه مدت ارتباط با امریکا میتواند برگ پیروزی محسوب شود اما در آینده مسائل قدرت در ایران و در دراز مدت، میتواند برای او بسیار خطرناک باشد. از این رو دولتهای حاکم بر تهران به معنای قوه مجریه به ویژه با عناصری که میخواهند در آینده نقش ساز در قدرت باشند، این معنا مانند شمشیر دوسر است که میتواند مخاطرات بسیار بالایی را برای آنها به همراه داشته باشد. لذا نه دولتهای حاکم بر تهران و نه واشینگتن به راحتی نمیتوانند این شکاف و مساله را بدون در نظر داشتن خروجیها و پیامدهای آن حل کنند. این وضعیت یک انقلاب بزرگ طلب میکند که یا باید در ایران یا آمریکا صورت بگیرد که تحولی عظیم در گفتمان با یکدیگر ایجاد کند.
برخی رسانههای غربی میگویند ایران و ایالات متحده توافقی نوشته نشده با یکدیگر دارند که بر اثر آن برخی موانع بر سر راه تهران برداشته میشود. یکی از مهمترین موانعی که ظاهرا کمرنگتر از گذشته شده، مساله فروش نفت ایران است. همزمان تولید نفت از سوی کشورمان بالا رفته است. ایا این فرض که توافقی صورت گرفته تا تهران بتواند از برخی امکانات استفاده کند، درست است و میتواند اوضاع را برای ایران بهتر کند؟
اگر حتی اجازه داده شود که ایران آزادانه نفت خود را بفروشد، آزادانه نمیتواند پولهای ناشی از فروش نفت را دریافت کند و این بیشتر باعث تضعیف ایران میشود. مشخص است که قدرتهای بزرگ از این وضعیت استقبال میکنند. چرا که نفت را با حداقل قیمت تحت فشارهای آمریکا از تهران میگیرند و در حداکثر زمان پول آن را برمیگردانند. این یک معامله دو سر برد برای کشورهای خریدار نفت ایران و دو سر باخت برای تهران محسوب میشود. چرا که ایران در عمل نفت خود را به عنوان یکی از بهترین نفتهای جهان به ارزانترین قیمت میفروشد و با سختترین مکانیزمها پول خود را دریافت میکند. این فقط میتواند یک امتیاز بسیار دردآور به تهران برای ایجاد فضای تبلیغاتی باشد.
- کد خبر 108132
- پرینت