به گزارش غیرمنتظره و به نقل از سینما دیلی، باران کوثری در گفتگو با پژمان جمشیدی در برنامه «پیشگو» گفت: «نوستالژی من را غمگین میکند. مخصوصا از پارسال که مادربزرگم را از دست دادم.
من بلد نیستم در حال زندگی کنم؛ یا حسرت گذشته را میخورم یا اضطراب آینده را دارم.
مادربزرگم تا ۲۸-۲۹ سالگیام که سر صحنه میرفتم، همراهم میامد و مواظبم بود و میگفت جهان (جهانگیر کوثری) چطوری اجازه میدهد باران در فیلمهای مختلف مردهای مختلف شوهرش بشوند!
سختترین لحظههای زندگیام بعد از تصادفم بود که تو آمبولانس داشتم بیهوش میشدم و فقط میگفتم من را ببرید خانه، مامان بابا من را ببینند و سحر دولتشاهی داشت شیشههای توی دستم را در میآورد و وقتی در بیمارستان مامان بابا را دیدم عذاب وجدان داشتم که چرا مواظب نبودم که با خودم این کار را کردم.
اگر بخواهم چیزی را از گذشته تاریخ حذف کنم جنگ و اگر کسی را بخواهم حذف کنم هیتلر به نمایندگی از صنفش است. یعنی کسانی که به قتل و جنگ و کشتار دستهجمعی رسمیت میبخشند.
اگر بخواهم چیزی را زندگی خودم حذف کنم «خشم» است
حتی نزدیک به برنامهایی که ۱۷-۱۸ سالگی برای ۳۵ سالگیام ریختم نیستم. اما اصولا وقتی زندگی بهم مسیری میدهد همراه میشوم. عاشق اینم چیزهایی را برای خودم تعیین کنم که نمیشود بهشون برسم.
مثلا آرزویم بود میکروبیولوژی بخوانم ولی وقتی بازیگری را به شکل جدی کشف کردم گفتم اگر یک کار بخواهم تو دنیا انجام بدهم این بوده.
رویای من این است که همه جا در صلح و آزادی باشد. این آرزویمان بوده اما دارد تبدیل به یک رویا میشود
دوست دارم بعدا دربارهام بگویند بازیگر خوبی بود اما همانطور که یک نجار نجار خوبی بود. دوست دارم بگویند یک آدم عادی بود که خیلی بازیگر خوبی بود.
اگر بخواهم قانونی برای آرمانشهرم بگذارم این است هر زندانی وجود دارد را برمیدارم و یک سری آدم متخصص میگذارم که به تعریف جدیدی از خلاف و خلافکار برسیم و کسانی که آنها به عنوان خلافکار تشخیصشان میدهند بجای اینکه زندانیشان کنم در محیطی میگذارم که تربیت بشوند و از نیروشان بشود استفاده کرد.
فکر کنم نسلهای آینده ما را بخاطر مقاومتمان هم تحسین و هم سرزنش کنند.
- کد خبر 103301
- پرینت