به گزارش غیرمنتظره و به نقل از چند ثانیه، عبدالرضا خزایی، روزنامهنگار: الناز رکابی رفت. اما نه برای همیشه، نه با اعلام رسمی و نه با نیت پشت کردن به وطن. اما مگر مهم است که نامش را مهاجرت بگذارند یا سفر؟ مگر فرقی میکند که با چه عنوانی این خروج بیپایان تکرار شود؟ اصل ماجرا همان است که بارها دیدهایم و شنیدهایم: ورزشکاری دیگر، نخبهای دیگر، افتخارآفرینی دیگر از ایران رفت.
حکایت الناز رکابی، حکایت بسیاری از ورزشکاران ایرانی است که یا در سکوت چمدانهایشان را بستهاند، یا در اوج دیده شدن، به کنج انزوا رانده شدهاند. وقتی محدودیتها جای حمایت را میگیرد، وقتی بیمهری جای افتخار را پر میکند، وقتی مسیر پیشرفت در داخل کشور مسدود میشود، آیا میتوان از یک ورزشکار انتظار داشت که تنها با عشق وطن، آیندهاش را قربانی کند؟
الناز رکابی پس از ماجرای مسابقات کرهجنوبی، با وجود آنکه میتوانست همانجا بماند، بازگشت. بازگشت، اما به جای تشویق و حمایت، با دیوارهای بلند محدودیت مواجه شد. آیا جز این است که بسیاری از ورزشکاران، هنرمندان و نخبگان علمی به همین دلیل از کشور رفتهاند؟ وقتی آنها که باید سرمایههای ملی را حفظ کنند، در نقش سد راهشان ظاهر میشوند، نتیجهای جز مهاجرت نخبگان باقی میماند؟
در سالهای اخیر، موج مهاجرت ورزشکاران شدت گرفته است. از کشتیگیران و فوتبالیستها گرفته تا تکواندوکاران و سنگنوردان و … ورزشکاری که باید با تمام توان برای افتخارآفرینی بجنگد، حالا باید بین ماندن و سوختن یا رفتن و دیده شدن، یکی را انتخاب کند. این تصمیم آسانی نیست، اما وقتی گزینهای جز خاموشی باقی نمیماند، انتخابی جز رفتن هم نمیماند.
امروز الناز رکابی میگوید که بازمیگردد، شاید هم بازگردد. اما اگر شرایط همان باشد که باعث شد برود، اگر همان دیوارها مقابلش باقی بمانند، اگر همان سیاستها ادامه یابند، آیا بازگشت او و دیگر ورزشکاران، چیزی جز یک توقف موقت خواهد بود؟ مهاجرت ورزشکاران زنگ خطر است، هشداری که اگر شنیده نشود، فرداهای تلخ تری را برای ورزش ایران رقم خواهد زد.
- کد خبر 126971
- پرینت