شما اینجا هستید

تیتر یک » دو خاطره از موسیو آرسن میناسیان نیکوکار رشتی + زندگینامه

به گزارش غیرمنتظره، موسیو آرسن میناسیان را کمتر کسی است که در رشت و گیلان نشناسد، مردی نیکوکار که از وی به عنوان مسیح گیلان یاد می کنند و از ارامنه اهل گیلان بود.

Arsen Minasian.jpg

آرسن میناسیان تحصیلاتش را در «مدرسه ارمنی‌های انوشیروان رشت» شروع، و در همان مدرسه به پایان رساند. آرسن در دوران تحصیل علاقه‌ای شدید به شیمی پیدا کرد و در همین راستا بعد از اخذ دیپلم به قزوین رفت و در داروخانه‌ای مشغول به کار شد. آرسن عاشق «مارو» دختر داروخانه دار شد، با او ازدواج کرد. بعد از چند سال دوباره به رشت بازگشت و به ساختن دارو در این شهر مشغول شد.

آرسن میناسیان که یک داروساز تجربی بود شروع به ساختن داروهای تخصصی کرد و داروها را به داروخانه‌ها می‌فروخت و از این راه داروخانه‌داران رشت پول هنگفتی به جیب می‌زدند، آرسن که دید از زحمات او عده‌ای سودجو به پول رسیدند خود تصمیم گرفت داروخانه‌ای تأسیس کند. فصلهایی که بارش شدید برف و باران، آب رودخانه‌های رشت را زیاد کرده بود، بالا آمدن آب رودخانه و رسوخ آن به خانه‌های مردم آرسن را بی‌قرار می‌کرد، او داروخانه را به همکارش می‌سپرد و خود شتابان به کمک همشهری‌هایش می‌شتافت.

وزیدن باد گرم در پائیز که به گیلکی این باد را «کونوس پچی باد» (باد ازگیل پز) می‌نامند، هر ساله با آتش‌سوزی همراه بود، چه در جنگل‌های گیلان و چه در شهرها، با توجه به اینکه خانه‌های آن زمان مردم رشت بیشتر از چوب بود و همه ساله خساراتی به مردم وارد می‌شد، آرسن در اینجا هم همانند یک مرد آتش‌نشان جانش را به خطر می‌انداخت و به اطفاء حریق می‌پرداخت. آرسن به دین و اعتقادات همشهری‌هایش احترام خاصی می‌گذاشت، در مراسم تاسوعا، عاشورا و چهل منبر شرکت می‌کرد، به هر مسجدی که وارد می‌شد مردم به احترام او از سرجایشان بلند می‌شدند و برایش صلوات می‌فرستادند، آرسن این اعتبار را به راحتی بدست نیاورده بود.

آرسن دیگر فقط یک داروساز یا یک داروخانه‌دار نبود، او امین مردم شده بود به عیادت بیماران می‌رفت، در دادگستری ضمانت می‌کرد، و در این راستا مردم نیکوکار نزد او پول، طلا و مواد غذایی می‌سپردند تا بدست فقرا برساند.

داروخانه شبانه‌روزی کارون رشت

آرسن اولین داروخانه شبانه‌روزی ایران را افتتاح کرد. هدفش از افتتاح داروخانه کارون این بود که دست واسطه را کوتاه کند و می‌خواست داروها را به همان قیمت که برایش تمام می‌شد بدست مردم برساند. با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، بیکاری و گرانی گریبان مردم را گرفته بود و این امر سبب شده بود تا بسیاری از بیماران توان خرید دارو را از دست بدهند ولی آرسن دارو را مجانی در اختیارشان می‌گذاشت. آرسن مردی بود نیکوکار، پاک و امین مردم. هر که در رشت سراغ یک مسلمان واقعی را می‌گرفت به او آدرس موسیو را می‌دادند.

شبانه به تهران می‌رفت مواد اولیه داروها را تهیه می‌کرد به رشت بازمی‌گشت و تا پاسی از شب در داروخانه مشغول ساختن دارو می‌شد و همین شب بیداری‌ها، او را به این فکر انداخت تا داروخانه را شب‌ها نیز باز نگه دارد و بدین طریق اولین داروخانه شبانه‌روزی گیلان و ایران دایر شد.

داروخانه‌های دیگر رشت دچار مشکلاتی شدند، از طرفی آرسن داروهای تخصصی اش را برای فروش در اختیارشان نمی‌گذاشت و از طرفی دیگر مردم برای تهیه هر نوع دارویی سراغ موسیو می‌رفتند و همین ضربات برای رقیبان آرسن کافی بود تا برای مقابله با او وارد جنگ روانی شوند. شایعه کردند که داروهای آرسن فاسد است، یا او ارمنی است، یک مسلمان برای تهیه دارو باید نزد داروساز مسلمان برود، ولی با تمام این وجود مردم می‌دیدند که با مصرف داروهای آرسن حالشان رو به بهبودی می‌رود اعتنایی به شایعات نمی‌کردند. رقبا که دیدند از این طریق نمی‌توانند سدی بر سر راه این مرد نیکوکار شوند، از او به فرمانداری و شهربانی شکایت کردند، که آرسن با پائین نگه داشتن قیمت دارو یا به روایتی فروش دارو بدون سود یا حتی با ضرر خلاف امور صنفی رفتار می‌کند، و این باعث ورشکستگی دیگر داروخانه‌ها می‌شود. با احضار موسیو به شهربانی برای رسیدگی به شکایات علیه او، شاکیان نیز جمع می‌شدند ولی آن‌ها به محض دیدن آرسن، با آن نگاه مهربانش با آن ساده پوشی و فروتنی که داشت، دست از شکایت خود برمی‌داشتند.

حاشیه‌سازی علیه او همچنان ادامه داشت. شنیده می‌شد که می‌گویند آرسن برای وکیل شدن جلب اعتماد می‌کند، او آدمی ظاهر ساز است و این شگرد اوست که در دل مردم خود را جا داده‌است. او به‌خاطر تهیه دارو و فشارهایی که ضعف مالی بر او وارد آورده بود، مقروض بود. طلبکاران او را مدام تحت فشار قرار می‌دادند و طلبشان را می‌خواستند.

تأسیس اولین خانه سالمندان و معلولین ایران در رشت

یکی از مشتری‌های داروخانه که برای مادر پیرش از آرسن دارو می‌گرفت، سرنوشت مادرش را که ناتوان بود و احتیاج به مراقبت شبانه‌روزی داشت تعریف کرد و آرسن که تشنه خدمت به مردم بود با شنیدن صحبتهای آن مرد به فکر تأسیس خانه سالمندان افتاد.

آرسن رئیس هیئت ارمنی‌های رشت، و یکی از اعضاء انجمن شهر نیز بود و می‌خواستند او را به عنوان شهردار رشت انتخاب کنند که نپذیرفت.

با اعتباری که بدست آورده بود و با کمک مردم خیر رشت از جمله آقایان:محمدرضا حکیم‌زاده لاهیجی، «آیت الله ضیابری»، «حاج رضا عظیم زاده»، «دکتر محمدعلی چینی‌چیان» و «حاج آقا استقامت» در سلیمانداراب بالا رشت و نزدیک مزار میرزا کوچک خان زمینی در اختیار او گذاشتند و اولین کلنگ خانه سالمندان و معلولین ایران زده شد.

با تأسیس خانه سالمندان و معلولین آرسن بیشر وقتش را در آنجا صرف خدمت به مردم می‌کرد، داروخانه را واگذار کرده بود و از ۵ هزارتومانی که بابت داروخانه می‌گرفت ۲ هزارتومان را به «مارو» همسرش می‌داد و بقیه را صرف خانه سالمندان می‌کرد. بیماریی او را رنج می‌داد ولی به کسی از بیماریش نگفت، نارسائی اکسیژن بدنش را ضعیف کرده بود سرچشمه‌اش تنگی نفسی بود که دچارش شده بود.

غروب ۱۴ فروردین سال ۱۳۵۶ که مانند روزهای دیگر در آسایشگاه مشغول به کار بود، پرستاران متوجه وضعیت غیرعادی آرسن شدند، او به سختی نفس می‌کشید، چهره‌اش کبود شده بود، دکتری که در بخش بود را فرا خواندند. پزشکی که در اتاق بود کاری از دستش بر نیامد. ساعت ۱۰ شب بود که آرسن درگذشت.

خبر از دست رفتن آرسن در تمام شهر پیچید، کسی نبود که از شنیدن این خبر متأثر و ناراحت نشود آن روز شهر چهره عادیش را از دست داده بود، مردم دسته دسته از میدان شهرداری به طرف مدرسه ارمنی‌ها در خیابان سعدی می‌رفتند. عده زیادی نیز به «سلیمانداراب» رفته بودند تا پیکر بی‌جان این ارمنی مهربان را تا آرامگاه ابدیش همراهی کنند، در نیمه‌های راه مردم تابوت را از ماشین بیرون آوردند، و در حالیکه صلوات و لا إله إلا الله می‌فرستادند، روی شانه‌هایشان حمل کردند.

مغازه داران مسیر با دیدن صحنه مراسم، کسب و کار خود رها و به انبوه سوگواران پیوستند، شهر به حالت نیمه تعطیل درآمده بود. وی در مدرسه «م. آهوردانیان» رشت به خاک سپرده شد.

این روزها با شیوع ویروس کرونا در کشور و بروز بسیاری از کمبودها جای خالی مرد نیکوکار شهر رشت را بیش از پیش احساس میکنیم…

۱ـ سال ۱۳۵۰ در رشت برف سنگینی بارید کوچه‌‌ها حتی خیابانها بسته شدند. ما در محله معروف خواهر امام زندگی میکردیم در این محله پیرمردی می‌زیست که نمیدانم شبها کجا میخوابید شدیدا به دیابت مبتلا بود، بطوریکه اهالی به ایشان میگفتند (قندی) روزی در همین ایام برفی، جلوی مسجد خواهر امام روی برف سقوط کرد و بیهوش شد نمیدانستم چه کار باید بکنم، پدر مرحومم از راه رسیدند وقتی از جریان آگاه شد به مغازه رفت و به مسیو آرسن تلفن کرد و ماجرا را گفت حدودا ۱۵ دقیقه بعد از تلفن مسیو با وانت‌پیکان در محل حاضر شد آنهم با انباشت آن همه برف! به ما دستور داد کمکش بکنیم و بیمار را پشت وانت بگذاریم. من دستها و پدرم پاهایش را گرفتیم در عین حال پدرم گفت مسیو این بنده خدا کسی را ندارد. آرسن جواب داد: چه میگویی عمو خدا که دارد! پتو را انداخت روی بیمار رفت.

۲ـ زمستان سال ۱۳۵۷ بنده مسئولیت توزیع اداره پست رشت را عهده‌دار بودم ساعت ۸ صبح برای رسیدگی به وضعیت توزیع به اطاق همکاران نامه‌رسان رفتم مشاهده کردم یکی از همکاران بنام علی… حضور ندارند از سرپرستشان موضوع را جویا شدم در همین لحظه به من گفتند در اتاقت مهمان داری، برگشتم به اتاقم دیدم مسیو آرسن در حالیکه سیگار می‌کشید روی صندلی نشسته است سلام کردم برایش چای داغ سفارش دادم، مسیو گفت چایی باشد برای بعد اگر می شود ۲‌ساعت به همکار شما علی … مرخصی بدهید. گفتم اگر شما بخواهید یک هفته، گفت نه فقط ۲‌ساعت در همین اثنا علی به اتاقم آمد ایشان را سپردم به مسیو ۲ ساعت گذشت علی برگشت جریان را از ایشان پرسیدم گفت شما که می دانید خانه ما در شهر لولمان است صبح که از خانه بیرون آمدم دیدم پیرزنی کنار جاده روی برف نشسته و می لرزد گفتم خانم اینجا در این سرما چرا نشسته‌ای؟ گفت: پسرم و عروسم مرا اینجا گذاشتند و رفتند؛ پیرزن را کشان کشان به خانه بردم و کنار بخاری جای دادم، خودم هم از نظر زندگی در تنگنا هستم صبح که آمدم و با شما حال و احوال کردم دو خط نامه نوشتم از در دیگر بیرون رفتم و نامه را در داروخانه کارون گذاشتم البته مسیو را ندیدم. (داروخانه کارون از آن مسیو بود که بعد فروخت و هزینه خیریه کرد. البته عکسش همچنان دیوار داروخانه را مزین میکند) جالب است که مسیو زودتر از من به اتاق شما وارد شد. مسیو با وانت مرا به لولمان برد و پیرزن را سوار وانت نمود من از ایشان خواهش کردم پیرزن را داخل اتومبیل سوار کند و من پشت وانت بنشینم. مسیو موافقت کرد و از من تشکر نمود من حیران ماندم از این همه انسانیت! روحش شاد. بنده هر سال هنگام عید فطر فطریه خانواده خود و وابستگان، را به معلولین رشت می‌پردازیم و خواهش میکنم قبوضی را که به من می‌دهند حتما چند تایش تصویر مسیو آرسن میناسیان را داشته باشد.

غیرمنتظره – سایت خبری گیلان | اخبار گیلان – خبر رشت