به گزارش غیرمنتظره و به نقل از رویداد۲۴، داوود حشمتی: «سیستمها بر روی شانههای اکثریتی که شاید معترض هم باشند، استوار میماند نه بر روی دوش اقلیتی که ظاهراً یا حتی به واقع، وفادار هستند» این یافته روشن و دقیقی است که میتوان از سقوط رژیم اسد در سوریه به دست آورد. چرا که در زمان سقوط اسد این نیروی وفادار حتی یک تیر هم شلیک نکرد. آنها تنها به اسد وفادار بودند و در زمانی که فهمیدند اسد از ترس جان خودش و خانوادهاش به روسیه پناه برده کوچکترین مقاومتی نکردند.
ظاهرا ماجرا این است که همه با این گزاره موافق هستند. اما آیا این واقعیت روی زمین هم هست؟ به عبارت روشنتر، آیا همانطور که ما از بیرون این مساله را میفهمیم، حکومتها هم این موضوع را متوجه میشوند؟
به نظر میرسد دستکم حکومت بشار اسد به این گزاره باور نداشت. آنها فکر میکردند، این نیروی وفادار به سیستم و پیرو بشار اسد است که میتواند سیستم را محافظت کند. اما سقوط بشار اسد مانند سایر سقوطها نشان داد که پایداری سیستم در شرایطی که «مشروعیت» آن حداقلی میشود، تنها برای مدت محدودی باقی میماند. (در کل این متن مشروعیت نه به معنای مشروعیت دینی، بلکه مشروعیت مردمی یا همان مقبولیت مراد است)
به عبارت بهتر برای اسد تنها «ثبات» اهمیت داشت، نه «مشروعیت» و گزاره قطعی که میتوان بیان کرد این است که سیستمها با تکیه بر نیروی وفادار و اقلیت میتوانند «ثبات» پیدا کنند، اما نمیتوانند «پایدار» باقی بمانند. برای پایداری نیاز به «مشروعیت» است که اتفاقا نه از سوی اقلیت وفادار، بلکه از سوی اکثریت مردم تامین میشود. اکثریتی که حتی ممکن است ناراضی باشند اما نباید تبدیل به مخالف و مبارز شوند.
اسد اما در تمام این سالها با ایجاد ترس مبتنی بر «وضع طبیعی» توماس هابز حکومت کرد. نظم هابری که اسد برقرار کرد مردم را از اینکه «دچار وضعیت طبیعی» شویم میترساند. از نگاه توماس هابز، وضعیت طبیعی برای جوامع «جنگ همه علیه همه است». چرا که بنا بر نظیر او «انسان گرگ انسان است». پس در شرایطی که «دولتی قدرتمند» وجود نداشته باشد، مردم به جان یکدیگر میافتند.
بنابراین بشار اسد توانسته بود به مردم بگوید: در صورتعدم وجود من کشور دچار وضع طبیعی خواهید شد که در آن شاهد جنگ همه علیه همه تا رسیدن به مرحلهای خواهیم بود که یک قدرت قالب شود. مردم هم این را میفهمیدند و برای همین اسد توانست ثبات را بر روی همین ترس و کمک کشورهای خارجی برقرار کند.
اما بعد از گذشت چند سال این سیاست دیگر کار نمیکرد. در واقع با نظریه «هابزی» میتواند در شرایط حساس و خاص قدرت را به ثبات رساند اما نمیتوان آن را تداوم داد و «پایدار» کرد.
نکته اینجا بود که حکومت اسد نخواست دست به اصلاحاتی بزند که مردم را باخودش همراه کند. بلکه اسد حتی در آخرین انتخابات برگزار شده در این کشور که سال ۱۴۰۰ و چند هفته پیش از انتخاب ابراهیم رئیسی انجام شد، اعلام که ۷۵ درصد از مردم کشورش در انتخابات مشارکت کردند و از این میان ۱/۹۵ درصد به او رای دادند. دقت او در شمارش آرا بسیار بالا بود اما به نظر میرسد این اعداد فقط روی کاغذ بود. اما وقتی اسد به اولین درگیری رسید، هیچ کس از او حمایت نکرد.
- کد خبر 123131
- پرینت